بازنمایی وقایع تاریخی نادیده گرفته شده!/ نقدی بر مستند «شورش علیه سازندگی»
بازنمایی وقایع تاریخی نادیده گرفته شده!/ نقدی بر مستند «شورش علیه سازندگی»
«شورش علیه سازندگی» مستندی است درباره ی یک تصمیم مهم اقتصادی که هم تبعات اجتماعی داشت هم تبعات سیاسی و امنیتی؛ چیزی شبیه ماجرای بالا بردن قیمت بنزین که همین چند هفته ی پیش کم کم به یک مسئله ی امنیتی بدل شد. ریشه های مشترک دو واقعه در دو زمان مختلف، کم و بیش شبیه هم اند و خشم و خشونتی هم که از آن پدید آمده شباهت هایی به هم دارد. به همین دلیل و در نگاه اول، «شورش علیه سازندگی» انگار یک جور تاریخ را بازنمایی می کند و البته نشانمان می دهد که چطور همیشه به این تاریخ بی اعتنایی می شود.
فیلم با رحلت امام خمینی (ره) و ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی شروع می شود و کم کم نشان می دهد که دولتِ بعد جنگ چطور تصمیم می گیرد، ایده هایی برای ایجاد رفاه مردم اجرایی کند. ظاهرا در شروعِ پروژه ی بازسازی و سازندگی، شاخص های اقتصادی بهتر می شود و به نظر می رسد توسعه ی ایران بعد یک دهه تأخیر، شروع شده است. اما این روند خیلی زود به دلایل مختلف به ضد خودش بدل می شود؛ آنچه در نهایت اجرایی می شود گریبان مسئولین و مجریان را می گیرد و شورش هایی که در مناطق فقیرنشین و حاشیه ای شهری مثل مشهد و بعد در تهران اتفاق می افتد، نهتنها روند ایده ی تعدیل اقتصادی را برای رسیدن به «بازار آزاد» کند می کند که خیلی زود خودِ آن مانع اصلی اجرای اصولش می شود و همه چیز به حالت قبل برمی گردد. انتخاب نام «شورش علیه سازندگی» در واقع ارجاعی هوشمندانه است به اقدام هاشمی رفسنجانی در قبال ایده ای که خودش مایل به اجرایش بود اما ناچار شد علیه دولت خودش عمل کند. هوشمندی فیلم، این است که از یک شورش اجتماعی به شورشی شخصی تر می رسد.
اما «شورش علیه سازندگی» فرمی شبیه مقاله دارد؛ منظورم از مقاله ارجاع به کلمه ی Article است تا Essay؛ مقاله تلاش می کند خیلی جدی و رسمی، عوامل شکل گیری را مرور کند، بسیار مستند باشد، پدیده ی مورد نظرش را با گفته ها و نظرات کارشناسان کامل کند و در نهایت نویسنده/ فیلمساز، تماشاگر را به نتیجه ی دلخواهش برساند. اینجا مقاله نویس اگرچه تلاش می کند ابعاد موضوع را برای تماشاگر روشن کند اما بیشتر با اقناع او سروکار دارد. بنابراین وقتی با فیلمی مثل «شورش علیه سازندگی» روبه روییم بیشتر از اینکه با اطلاعات دست اول مواجه شویم با فرآیند اقناع سازی طرفیم، این که فیلمساز چطور می تواند در مقاله ای که طراحی کرده و اجزایی که چیده ما را به هدف مورد نظرش برساند. فیلمی مثل «شورش علیه سازندگی» به ظاهر گزارش می کند اما در واقع در حال شرح یک ایده ی مشخص است، اینکه چطور آزمون و خطای رئیس جمهور وقت به جامعه آسیب زد و خود او از ایده اش دست کشید.
فیلم «مصطفی شوقی» دو مشکل اساسی دارد؛ اول اینکه کمبود و عدم دسترسی به منابع، تصاویر و سندها فیلم را از نمایش موقعیت های کمتر دیده شده و البته تأثیرگذار تهی کرده است. اینجا جز چند عکس، چیزی از درگیری های مشهد و اسلامشهر دیده نمی شود و نبود تصویر و صدا حفره های عمیقی را در خود فیلم ایجاد کرده؛ این دو واقعه، قلب تپنده ی فیلم است و نقاط اوج آن و صِرف گفت وگو یا خاطره گویی درباره ی آن نمی تواند این خلأ را پر کند. این فقر تصویر و صدا به ظاهر با ساخت انیمیشن جبران شده اما مشکل این است که هیچ کدام از آنها تأثیر عمیق حسی روی تماشاگر نمی گذارد. بود و نبود این بازسازی ها، چندان اهمیت ندارند و به همین دلیل هم فیلم انگار درست در نقطه ی عطف دستش خالی مانده است.
اما مشکل دوم، ارتباط ارگانیک و منطقی بین بخش هاست. اینکه تبعات تصمیم رئیس جمهور و دولت سازندگی موجب بحران می شود، ایده ای است که فیلمساز باید آن را درون جامعه نمایش می داد نه این که آن را به طور بدیهی نتیجه ی عملکرد و تصمیم دولت قلمداد می کرد. بگذارید مثال بزنم؛ فیلم می گوید حمله ی لودرهای شهرداری مشهد به یک محله برای تخریب خانه های غیرمجاز باعث مرگ یک کودک و مادرش می شود و این آغازگر شورشی است که شهر را دربرمی گیرد و کار به برکناری استاندار می کشد و با این اتفاق ها اولین نشانه های عمومی نارضایتی مردم از تعدیل اقتصادی آشکار می شود.
مشکل اینجاست که این عمل به طور بدیهی با تعدیل اقتصادی مرتبط شده و شورش مردم فقیر را ناشی از روندی می داند که دولت بعد جنگ شروع کرده است. این فرض ممکن است صحیح و علمی باشد اما در فیلم ما با روندی دراماتیک و علی و معلومی طرفیم و صِرف ادعا درباره ی این ارتباط کافی نیست، کافی نیست چون خود مرگ ها به قدری دردناک است که می تواند هر محله و شهری را دستخوش آشوب کند. بنابراین بیشتر از آنکه مرگ ها نتیجه ی تعدیل اقتصادی باشند آن حاشیه نشینی است که می تواند معلول تصمیم اقتصادی دولت فرض شود و این حاشیه نشینی در سرای امام رضا (ع) و در نزدیکی مرقد ایشان، دراماتیک تر از هر حادثه ای است. این که مردم از کدام نقاط به اینجا آمده اند، چرا در خانه های کاهگلی زندگی می کرده اند، کاروکاسبی شان چه بوده و از چه زمانی این محله شکل گرفته بیشتر از هر چیز با اعمال سیاست های افزایش قیمت هماهنگ است. اما فیلمساز بیشتر محو ایده ی مرکزی مقاله اش شده و به جای توجه به جزئیات و ریزه کاری ها، بیشتر در حال توضیح سیاست گذاری هاست، شاید چون ترجیح می دهد از جایگاه یک تحلیلگر سیاسی اجتماعی به موضوع نگاه کند و دوربین را کنار دولت قرار دهد و از دیدگاه حکمرانی، ماجرا را تعقیب کند. اگر دوربین بین مردم بود و مقاله/ فیلم از این زاویه تهیه می شد که مردم چطور به مرور دچار بحران شدند و این بحران چطور خود زندگی را، نه رفاه را، تحت تأثیر قرار داد. آن وقت احتمالا تأثیر فیلم بیشتر می شد.
«شورش علیه سازندگی» فیلم ساده ای است، روایت را سرراست و خطی دنبال می کند و تلاش می کند صادقانه یک موقعیت و تصمیم را برای امروز بازتاب دهد. البته که برخی علت ها را حذف می کند تا به نتیجه ی دلخواهش برسد اما فیلم موضع سیاسی تندوتیز و پرخاش گرایانه ای ندارد، با شخصیت اصلی فیلمش، هاشمی رفسنجانی، همراه می شود و با وجود حفظ فاصله از او، تلاش می کند تا بیشتر از خطاها حرف بزند. به همین دلیل شاید فیلم، محافظه کار به نظر برسد اما هر چه هست حرکتی است برای ایجاد فضای گفت وگو بین موافقان و مخالفان ایده های دولت سازندگی.
ما نیاز داریم درباره ی تاریخ بعد از انقلاب، راحت حرف بزنیم و آن را نقد کنیم. هر فیلمی که بتواند نوری بر آن دوره بیندازد حتما قابل بحث خواهد بود؛ گیرم از نظر تکنیکی، روایی و ساختار نو و بدیع و حتی جذاب نباشد.
به قلم: کریم نیکونظر، دبیر گروه سینما و تلویزیون نشریه سازندگی
برای اطلاع و استفاده از سایر مطالب ما، به کانال تلگرام خانه مستند بپیوندید: