روایت دردهای مشترک سه استان در «روایت سیل»/ گفت و گو با «مصطفی شوقی» کارگردان اثر
روایت دردهای مشترک سه استان در «روایت سیل»/ گفت و گو با «مصطفی شوقی» کارگردان اثر
روایت کارگردان «روایت سیل» از نحوه ساخت و جزییات مختلف مستندی که به مهم ترین اتفاق ابتدای سال 1398 می پردازد. مصطفی شوقی، روزنامه نگاری است که مستندساز شده است. «هویدا، زندگی، زمانه و مرگ» «علم، مردی برای تمام فصول»، «شورش علیه سازندگی» و «سید میثم» چهار کار قبلی اوست که در این میان مستند «هویدا» و مستند «سازندگی»، بهتر دیده شده است. او در «روایت سیل» تلاش کرده، از دید روزنامه نگارانه داستان سیل در سه استان گلستان، لرستان و خوزستان را روایت کند. در این راه، او با تعداد زیادی از کنشگران از مدیران ملی و محلی گرفته تا روزنامه نگاران صحبت کرده است و در این میان مصاحبه های خاصی به طور مثال با استاندار گلستان انجام داده که در روزهای سیل این استان در محل کار خود حاضر نبود. با او در مورد این مستند صحبت کردیم.
چه شد که «روایت سیل» را ساختی؟
ما برای مستند ساختن نرفته بودیم. رفته بودیم کمک کنیم. مثل بسیاری از کنشگران و ناظران دیگر. رفته بودیم آق قلا با بچه ها اگر بتوانیم کمکی کنیم. اما از روز پنجم به این نتیجه رسیدیم که کمک خاصی نمی توانیم بکنیم و بنابراین باید برویم و داستان ها و قصه های مردم را ثبت و ضبط کنیم و این طوری کمک کنیم. تقریبا دوازده سیزده روز در آق قلا بودیم که لرستان اتفاق افتاد و سیل ما را برد لرستان و بعد هم ماجرای خوزستان. بنابراین من نرفته بودم مستند بسازم. در بحران ها این تنها بحرانی بود که من را کشاند و برد و سوالاتی جدی برایم ایجاد کرد. سوالاتی مثل اینکه چرا از ظرفیت بالای گروه جهادی در کنش های اجتماعی دیگر استفاده نمی شود یا اینکه آیا حتما باید بحران به وجود بیاید که آدم ها این طور جمع شوند؟
این مستند، پنجمین مستند توست. در چهار کار قبلی تو روایتی تاریخی دیده بودیم. «علم، مردی برای تمام فصول»، «هویدا، زندگی، زمانه و مرگ» و «ســید میثم»، سه پرتره تاریخی بودند و «شــورش علیه سازندگی» مسایل اجتماعی و اقتصادی دهه هفتاد را به نمایش می کشاند. با این حال «روایت سیل» در حقیقت نوعی ژورنالیسم اســت درباره واقعه ای که در همین نزدیکی ما، از حیث تاریخی، اتفاق افتاد. چه شد که از تاریخ به ژورنالیسم روی آوردی؟
در ماجرای سیل، آن چیزی که بیش از همه جلوی چشــم ما بود، سوالات و خرده روایت ها و داستان های آدم ها و علل و عوامل اتفاقات بود. من تلاش کردم که مجموعه ای از این مسایل را به مستند تبدیل کنم. مثلا با توجه به اینکه زیاد به اســتان گلستان سفر می کنم؛ از بافت اجتماعی سیاسی و فرهنگی استان باخبرم. آنجا یک سری الیگارشی و بازیگران محلی دارد که در مواقع بحرانی مثل ســیل، خودشان و تاثیرشان را نشــان می دهد. در استان گلستان، نبود مدیریت کلانی که باید در استان باشد به چشــم می آمد یا تضاد منافعی که در لایه های مختلف اجتماعی موجود بود. این مستند در واقع تلاشــی بود برای به نمایش گذاشتن این موارد و همان طور که گفتی نوعی ژورنالیسم بود.
یکی از انتقادهای من به مســتند، در مورد همین نکته ای است که بیان کردی. تا به حال چیزی در مورد آن الیگارشی محلی موثر در استان نشنیده بودم. با این حال این پروژه به قدری بزرگ شده که مستندساز باید از خیلی موضوعات بگذرد و تازه به 88 دقیقه مستند برسد. فکر نمی کنی بهتر بود به طور مثال این مستند صرفا در مورد روایت سیل گلستان می بود؟
نکته این بود که رگه هایی از حوادث مشــابه را در این ســه اســتان (گلســتان، لرســتان و خوزستان) می دیدیم. تجاوز به حریم بستر رودخانه و خانه ساختن کنار آن در شهر آق قلای گلستان، در خوزستان و در پلدختر و معمولان لرســتان دیده می شد. در هر سه استان مردم احســاس محرومیت می کنند. احســاس محرومیتی که از خود تبعیض بدتر است. این دردهای مشترک باعث شد که روایت سیل، روایت هر سه استان باشد.
ولی این باعث شده که بســیاری از روایت ها و خرده داستان ها را نگویی. مثلا در خلاصه اول فیلم، یزله خوزســتان را می بینیم ولی در بخش روایت خوزستان نمی بینیم یا در ماجرای گلستان از آن حاشیه جدی در مورد کلیپ سینه زنی در میان آب گذشتی.
روایت یزله به شکلی دیگر در بخش خوزستان موجود است آنجا که می گویم انگار دفاع مقدس دوباره پدیدار شده بود. در عین حال، اگرچه حواشی مهم بود و خود من نیز گفتم که به تعداد آدم ها روایت داریم ولی من به دنبال روایتــی کلان و روزنامه نگارانه در خصوص علل و عوامل ماجرا بودم. ســوال من این بود که قبل از سیل چه شد؟ در سه اســتان یک تضاد مدیریتی موجود است. برخی از آدم ها می گویند این جاده را باید ببریم ولی مدیریت عالی کشور مثلا در سطح رئیس جمهور مخالف است. در خوزستان مدیریت بحران می گوید فلان روستا برود زیر آب و مقاومت می شــود. در لرستان جنگ روانی اســت که می گوید اینجا زیر آب رفت و دیگر هیچ چیزی باقی نمانده است.
از لرســتان صحبت کردی. خبرهایی در آن روزها از غارت کمک های مردمی توسط برخی از اشرار بود ولی در مستند تو چیزی دیده نشد.
بله. من هم ایــن خبرها را داشــتم. مثلا ایــن خبر را داشتم که فردی برای رســیدن به محل زندگی خود از هلیکوپتر امدادی اســتفاده کرده و در واقع دروغ گفته بود. ولــی صحنه هایی دیدم که آن قــدر زیبا بودند که زشــتی ها را با خود بردند. طبیعی است که مشکلاتی در حوزه بحران به وجود می آید. من هم می دانم که در مواقع بحرانی آنچه بیشــتر نمایش داده می شود چهره زشت ماجرا اســت. ولی آن زیبایی ها آن قدر بود که به این زشتی ها نپردازم.
این موضوع وفاداری تــو به واقعیت به عنوان یک مستندساز را زیر سوال نمی برد؟
نه. به عنوان کســی که در منطقه حضور داشــتم باید بگویم به طور مثال در قبــال بحران هایی که در آمریکا صورت گرفــت؛ کلمه غارت اصلا اپیدمــی نبود. حجم بحران خیلی سنگین اســت و این موارد در آن جزیی. ضمنا من نخواستم به حواشی بپردازم. من باید به این فکر کنم که از نظر حکمرانی چه ضعف هایی داریم. من در مورد دولــت ملت صحبت می کنــم. درباره بحران صحبت می کنم و مدیریت واحد. در مورد طرح وزارت بحرانی که خیلی ها با آن مشــکل دارند. در مورد نظم عمومی مردم در چنین مواقعی.
تصور من به عنــوان مخاطب این بود که لحن متن و نریشن، متناسب دنیای امروز نبود. کلمات سنگین انتخاب شــده بود. نزدیک به یک متن زیبا، تا متنی که فکت بدهد.
من تلاش کردم که در این مســتند، کار تحقیقی کنم. چه در متن و چه در تصاویر. مثلا من تنها دوربینی بودم که در روی سد وشمگیر گلســتان حاضر بود وقتی که این سد سرریز کرد. آنچه که نوشتم هم همان احساسی بود که در لحظه داشتم. مثلا محله ای بود به نام حکیم آباد در آق قلا. آنجا با تراکتور که می رفتیم حجم عظیم آب را دیدم و خانه هایی که میــان آب بود. برای همین گفتم شهری افتاده در دریا و تا بی نهایت آب است. در لرستان آنچه محســوس بود؛ گل آلود بودن بود و شد تعبیر گل شهر. در خوزســتان وقتی تصاویر هوایی را دیدم به غایت زیبا بود، یــک منطقه نفتی محصور در آب شــده بود و یا جاده ای زیر آب بود و هم چنان رفت و آمد در آن ادامه داشــت. پس سعی کردم احساسم را متناسب با واقعیت بنویسم.
حجم بالای تصاویر تولیدی شــما مربوط به گلستان است؟
در استان گلستان و خوزستان، فیلم زیادی گرفتیم. در لرستان و مشخصا پلدختر، ســیلاب یک روز آمده بود، یک روز مانده بود و بعد رفته بود و آب در واقع شــهر را بریده بود. اثرات سیلاب مشخص بود و بنابراین تصاویر کمتری گرفتیم ولی در اســتان گلســتان و خوزستان یک آب گرفتگی بزرگ داشتیم.
کپی رایت این تصاویر بــه خصوص تصاویر هوایی خریداری شده است؟
همه مال خودمان اســت. مــا یک تیــم خیلی خوب داشــتیم و تقریبــا از آدم های محلی همان اســتان ها استفاده کردیم.
منبع: چهارمین شماره بولتن سیزدهمین جشنواره سینما حقیقت
برای اطلاع و استفاده از سایر مطالب ما، به کانال تلگرام خانه مستند بپیوندید: