روایتی از ماندگاری عشق در برابر مرگ/ نقدی بر مستند «فقدان»
روایتی از ماندگاری عشق در برابر مرگ/ نقدی بر مستند «فقدان»
فیلمساز از طریق تجدید و یادآوری خاطرات زوج جوان در مواجهه با یادگاریهای بهجاماندهشان، از تداوم و ماندگاری عشق در برابر مرگ سخن میگوید.
مستند «فقدان» ساخته «فاطمه ذوالفقاری» یکی از آثاری است که در دوازدهمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند سینما حقیقت به نمایش درمیآید که از هجدهم تا بیست و پنجم آذرماه در پردیس سینمای چارسو برگزار میشود.
در ابتدا که دوربین را در زیر آوارها در حال جستجو میبینیم و زن و مرد جوانی تقلا میکنند تا از زیر ساختمانهای فروریخته چیزی را بیابند، به نظر میرسد در پی نجات انسانی هستند، اما بعد در جریان کاوش و تفحص یک زوج جوان برای درآوردن وسایل شخصیشان در جریان زلزله سر پل ذهاب قرار میگیریم که همچون کاشفان خستگیناپذیری به نظر میرسند که زندگی را بهعنوان گنجی پنهان در زیر خاک میجویند. آزیتا و صادق که بهتازگی ازدواج کردهاند و قصد داشتهاند زندگی مشترکی را آغاز کنند، حالا خود را در مواجهه با فروپاشی آیندهشان میبینند و میکوشند با به دست آوردن بقایای گذشته بر حس نیستی و تباهی پیرامونشان غلبه کنند. از این رو در آن مهلکه هولناک و دهشتزا که چیزی جز ویرانی و خرابی و نابودی نمیبینیم، چنگ زدن به این اشیاء بیجان در مخروبهها به نشانهای از تداوم زندگی بدل میشود.
فیلمساز از طریق تجدید و یادآوری خاطرات زوج جوان در مواجهه با یادگاریهای بهجاماندهشان از تداوم و ماندگاری عشق در برابر مرگ سخن میگوید و از این جهت بهترین لحظات فیلم همان ابراز واکنشهای خودانگیخته و فکر نشده زن و مرد نسبت به خودشان، زندگی ازدسترفتهشان، آرزوها و آیندهشان است که بدون مداخله و تأکید فیلمساز ثبت میشود. آنها به خاطر قرار داشتن در یک موقعیت غریب از این امکان برخوردار میشوند که حضور مزاحم دوربین را نادیده بگیرند و ما بر اساس زاویه دید خود آنها به درک و تحلیلی از وضعیت فردی برسیم که همهچیز خود را در زلزله از دست داده است. به همین دلیل به نظرم نیازی به آن گفتگوی شخصیتها رو به دوربین درباره احساساتشان نیست که به خاطر خصلت گزارشیوار و مستقیمگوییاش از خلوص و شفافیت و دستنخوردگی جاری در فیلم میکاهد.
فیلم هرچند با یک خانواده همراه میشود و فقط بر زوج جوان تمرکز میکند و بهجز چند صحنه بهتمامی در فضای بسته پیرامون شخصیتها در میان آوارها باقی میماند، اما موفق میشود سرنوشت اندوهبار آنها و خانه فروپاشیدهشان را بهکل مردمان زلزلهزده و شهر و روستاهای سر پل ذهاب تعمیم دهد. زن و مرد در کل فیلم در میان مخروبهها در جستجوی نشانههای عشق و زندگی مشترکشان هستند و دوربین «فاطمه ذوالفقاری» آنها را چنان در میان در و دیوارهای خرابشده در قاب میگیرد که انگار در تنگنای خفقان باری محبوس شدهاند و در گور تنگ و تاریکی برای حفظ بقایای زندگیشان میجنگند.
با فرو ریختن ناگهانی ساختمان بر سر زوج، دوربین از میان گودال زیرزمین بالا میآید و رو به پهنای باز آسمان میرود و هرچند در نمای لانگ شات تصویری از یک شهر ویرانشده را نشان میدهد، اما نوعی احساس رهایی و زندگیبخش را نیز تداعی میکند. همین که آزیتا و صادق هنوز زندهاند و میتوانند در کنار هم از نو آغاز کنند، یعنی که دنیا به آخر نرسیده است و عشق، دوباره برای خود خانه و شهری خواهد ساخت.
به قلم «نزهت بادی»
برای اطلاع و استفاده از سایر مطالب ما، به کانال تلگرام خانه مستند بپیوندید: