فکر میکردم بخشیدن راحت است! / گفتگو با «حمیدرضا مقصودی» کارگردان مستند «خون صلح»
فکر میکردم بخشیدن راحت است! / گفتگو با «حمیدرضا مقصودی» کارگردان مستند «خون صلح»
یکی از مستندهای خوب و تاثیرگذاری که طی چند سال گذشته، تولید و آماده نمایش شده و این روزها حضور در جشنوارههای خارجی را تجربه میکند، مستند «خون صلح» به کارگردانی حمیدرضا مقصودی و تهیهکنندگی عطا پناهی است. این مستند به زندگی و فعالیتهای انساندوستان و صلحطلبانه حاج «عباس عربی» میپردازد که سالهاست در کرمانشاه و همچنین تمام شهرهای ایران به جلب رضایت خانواده مقتولان برای بخشش قاتل میپردازد و تا امروز افراد بسیاری را از قصاص و طناب دار نجات داده است. این مستند را که تا امروز با واکنشهای مثبت و استقبال خوبی ازسوی تماشاگران روبهرو شده، حمیدرضا مقصودی در تابستان97 کلید زد و سال98 به پایان رساند. مقصودی در رشته کارگردانی سینما (دانشگاه بوشهر) و کارشناسیارشد ادبیات نمایشی (دانشگاه سوره تهران) درس خوانده است. هرچند میگوید فیلمسازی را از دوره دبیرستان شروع کرده اما نخستین فیلم کوتاه خود را سال98 با پروداکشن حرفهای و به نام «بیپدر» ساخته است. پیش از «بیپدر»، او چند فیلم کوتاه دیگر از جمله «به همین فرم بمان»، «نام»، مستند ورزشی «صعود به جم» و مستند «دریای خون» را به سفارش بیمارستان الزهرای بوشهر درباره بیماران دیابتی ساخته است. با این مستندساز جوان، خلاق و مستعد درباره مستند «خونصلح» و نگاهش به مقوله بخشش گفتوگو کردهایم.
پیش از مستند «خونصلح»، یک فیلم داستانی به نام «بیپدر» ساخته بودید که از لحاظ داستانی، شباهتهایی با مستند اخیرتان دارد. ایده آن فیلم از کجا آمد و چگونه به «خونصلح» رسیدید؟
بله، این دو فیلم در کل از دل همدیگر درآمدند. قبل از فیلم «بیپدر»، من درگیر تولید مستندی بودم به نام «بخشش» با موضوع قاتلهایی که بخشیده شدهاند و وقتی وارد جامعه میشوند، جامعه با آنها چگونه برخورد میکند. وقتی در مرحله پژوهش بودیم، در مکانهایی مثل دادگاه و دادسرای تهران، رسانه قوهقضاییه، سازمان زندانها و … دنبال سوژه میگشتم که بتوانم تعدادی از افرادی را که آزاد شدهاند، پیدا کنم. یک روز از پلههای دادسرای تهران که پایین میآمدم، صحنه عجیبی دیدم. مادری دست بچهاش را گرفته بود و به او میگفت: «دیگر چیزی برای ازدستدادن نداریم. همه اینها را تمرین کردیم و باید انجامش بدهی». با خودم گفتم چه اتفاقی قرار است برای این بچه بیفتد؟ چه چیزی را تمرین کردند؟! از دادسرا که بیرون آمدم، نشستم روی پلههای دادسرا و ایده را در دفترچهام یادداشت کردم. بعد آن را در قالب یک داستانک بازنویسی کردم و دادم یکی، دو نفر از دوستانم خواندند که گفتند: «چه ایده جذابی! چه فیلم کوتاه موقعیتمحوری میشود!» ابتدا آن داستان را در اینستاگرام منتشر کردم. دوستانم آمدند و گفتند: «چه ایده جذابی برای فیلم کوتاه! اگر نمیسازی، بده ما بسازیم»! همین نظرات من را به فکر واداشت که فیلم را بسازم با اینکه دو فیلم کوتاه دیگر آماده تولید داشتم اما هزینه تولید آنها بالا بود و نمیتوانستم ریسک کنم؛ بنابراین دل را به دریا زدم که بهعنوان اولین فیلم کوتاه حرفهای شروع به ساخت «بیپدر» کنم. فیلمنامه را نوشتم و مراحل تولید هم خیلی هم سریع پیش رفت.
تولید «بیپدر» چقدر طول کشید؟ تهیهکننده داشتید؟
از نوشتن قصه تا تولید، یکماهونیم طول کشید. اردیبهشتماه 99 فیلمنامه را نوشتم و تیرماه رفتیم برای ضبط؛ در دانشگاه سوره، چهار روز فیلمبرداری کردیم. تهیهکننده خودم بودم. زمان کافی نداشتیم که فیلمنامه را بدهم به انجمن سینماگران جوان یا جاهای دیگر که حمایت بگیرم؛ البته یکی، دو جا رفتم ولی با بیمهری روبهرو شدم و درنهایت تصمیم گرفتم خودم فیلم را تهیه کنم. واقعا تولید این فیلم جز با لطف دوستان امکانپذیر نبود. اگر میخواستند دستمزد از من بگیرند، باید صدبرابر بودجهای که داشتم، خرج میکردم.
و بالاخره از دل این فیلم داستانی، چطور به مستند «خونصلح» رسیدید؟
همزمان با پیداکردن ایده «بیپدر»، درگیر تولید مستند «بخشش» هم بودیم. مدام میرفتیم و آدمهای مختلف را میدیدیم اما به سرانجام نمیرسید.
در این گیرودار که ما دنبال سوژه میگشتیم، یکی از دوستانم گفت، من دست تو را در دست یک بندهخدایی میگذارم که شاید تا حالا 200 نفر را از اعدام و تقاص نجات داده! بنابراین با آقای عباس عربی آشنا شدم و با او تماس گرفتم و موضوع را گفتم. ایشان گفتند: «در کرمانشاه چنین سوژههایی زیاد سراغ دارم اما چرا نمیآیی از مراسم «خونصلح» فیلم بسازی؟!». تا آن زمان، واژه «خونبس» را شنیده بودم که در مقابل خون، دختری را به طایفه دیگر میدهند ولی «خونصلح» نشنیده بودم. آقای عربی گفت: «بیا اینجا، پسفردا مراسم خونصلح داریم». رفتم و با اینکه هنوز تیم تولید نداشتم، با خودم دوربین هم بردم! آنجا با موقعیتی روبهرو شدم که یک حماسه تاریخی بود. تازه آقای عربی میگفت: «الان بهخاطر شرایط، ما مجبوریم مراسم را در مسجد برگزار کنیم. اصلش این است چادرسیاه بزنند و اسب بیاورند و…»، چون یک رسم عشایری بود. مراسم را دیدم و برگشتم. طرح را نوشتم و با یکی، دو شبکه برای تولید صحبت کردم که درنهایت «خانه مستند» طرح را پذیرفت. پذیرفتهشدن طرح مصادف شد با اینکه ما سه روز دیگر ضبط «بیپدر» را داشتیم. درنهایت تیرماه 97 همهچیز هماهنگ شد و اولین جلسه فیلمبرداریمان در مهرماه بود و تیرماه 98 تولید «خونصلح» تمام شد.
برای ضبط «خونصلح» با فیلمنامه آماده رفتید سر کار یا بهخاطر فضای مستند تصمیم گرفتید خودتان را به جریان اتفاقهای غیرمنتظره بسپارید؟
چون فضای فیلم مستند بود، خودمان را خیلی محدود به فیلمنامه و پژوهشها نکردیم ولی با توجه به صحبتهایی که طی آن مدت با آقای عربی داشتم، میدانستم چه موقعیتهایی برایشان پیش میآید و از او خواهش میکردم اگر ممکن است آن موقعیتها را دوباره بازسازی کنید یا در همان موقعیت قرار بگیرید.
میتوانید برخی از آن موقعیتهای حساس را مثال بزنید؟
مثلا میگفتم وقتی برای اولینبار به خانه کسی میروید تا رضایت بگیرید، چه اتفاقی میافتد؟ آقای عربی میگفت یکبار با تفنگ به من حمله و تیراندازی کردند و ماشینم سوراخ شد! اینها جذاب بود ولی میگفتم شاید دیگر آن موقعیتها تکرار نشود. دو، سه موقعیت در جریان تولید داشتیم که یکی از آنها جذابتر از بقیه بود و در شروع فیلم گذاشتیم یا چند جای دیگر رفتیم که نمیدانستیم باید وارد خانه شویم یا نه! فکر کنید آنجا مادری که بچهاش را از دست داده بود، خودش را میزد، خواهر خودش را میزد، همه خانواده داغدار بودند. بعد ناگهان یک گروه فیلمبرداری وارد میشدند، درحالیکه همه دارند شیون و گریه میکنند. تنها کاری که من میکردم این بود که به بچههای گروه میگفتم هر تصویری میتوانید بگیرید. حتی شاید خیلی از تصاویر بعدا به دردمان نخورد اما خداراشکر همه راشها به کار آمدند؛ مثلا در فیلمبرداری بعدی یکی از خانوادهها رضایت میداد! بااینحال فیلمنامه مکتوب داشتیم ولی نه به آن صورت که برویم عینا طبق داستان فیلمنامه فیلمبرداری کنیم. اینجوری بود که حاجی میرفت مقابل خانهای و ما نمیدانستیم الان چه میشود.
آیا در ساختار فیلم، از پیش معلوم بود که قرار است به چه شیوهای کار کنید؟ یعنی مستند مصاحبهمحور باشد یا مشاهدهگر؟
در کل من از مصاحبه در مستند متنفرم، یعنی حتی مصاحبههایی که با خود حاجی عربی میگرفتم، اینگونه بود که در ماشین مینشستیم و به ایشان میگفتم رانندگی کن و حرفت را بزن! اینکه مثل مصاحبههای تلویزیونی بنشیند و سلام و خداحافظی کند، نه، در این فضاها کار نمیکنم. الان در مستند «خونصلح» چنین مصاحبهای نداریم، جز سکانس پایانی که آقای عربی در باغ مشغول کار است و مینشیند رو به دوربین و حرف پایانی را میزند. از اول قرارمان با گروه تولید و فیلمبرداری این بود که آزاد باشند. گفتم بچهها کاملا مستند نگاه کنید به اتفاقها و لحظهها؛ حتی اگر فوکوس تصویر بههم ریخت و دوربین تکان خورد! چون ما با شرایطی مواجه بودیم که اصلا نمیتوانستیم لحظه بعدی را پیشبینی کنیم. آقای عربی آدمی بود که روزانه 600 یا 700بار تلفنش زنگ میخورد و نمیشد او را کنترل کرد. کار به جایی رسید که دو، سه روز مانده به پایان کار، حاجی به من گفت: «تو داری گناه میکنی که وقت من را میگیری. مردم میان پشت خط و من نمیتوانم جوابشان را بدهم»! و من مانده بودم الان کارم درست است یا نه، چون بههرحال من هم داشتم کاری میکردم که این ماجرا فرهنگ سازی شود.
چون قبلا چندبار صداوسیما از حاجی عربی مصاحبههای کوتاه گرفته بود در این حد که «سلام، حال شما چطوره؟ چه کارهایی کردهاید؟»، تصور او از مستند همین بود. روز آخر کار، آقای عربی به من گفت اگر میدانستم اینقدر اذیتم میکنی، هرگز نمیگذاشتم بیای فیلم بگیری!
شغل اصلی آقای عربی چیست؟ میدانید چند نفر را تاکنون از مرگ نجات داده است؟
فکر میکنم تا الان برای حدود 300 نفر رضایت گرفته که قصاص نشوند و این کار را فقط در کرمانشاه انجام نمیدهد، بلکه در تمام ایران مشغول این کار است. خودش کارمند بازنشسته عقیدتی سپاه بوده ولی از طریق سپاه وارد این کار نشده است. داستان ورود او به ماجرای خونصلح، اینطوری بوده که پدربزرگش همین کار «خونصلح» و آشتیدادن دو طرف را انجام میداد. بههرحال فضای غرب کشور نسبتبه شهرهای دیگر متشنجتر است. آنجا ایل و طایفه به هم میریزد. آقای عربی میگوید جوانتر که بوده با خودش فکر میکرد میشود یک روز من هم این کار را بکنم؟! جالب است که بدانید مراسم خونصلح را بعد از انقلاب ایشان زنده کرد، یعنی واژه خونصلح را باب کرد و شکل برگزاری آن را بهسمت آیینی خودش برد.
چند وقت است که آقای عربی این کار را انجام میدهد؟
ایشان متولد 1345یا 46 است و میگوید از 22سالگی یادم میآید کنار پدربزرگم بودم ولی از 30سالگی بهشکل جدی خودش وارد این کار شده است!
به نظرتان فیلم «خونصلح» غیر از اهمیتی که از لحاظ ثبت یک حرکت فرهنگی و انساندوستانه دارد، چقدر میتواند بر ذهنیت تماشاگر، تاثیرگذار و مروج یک فرهنگ اخلاقی باشد؟
فیلمنامه کلاسیک و سینمایی نداشتیم ولی همانچیزهایی را که میچیدیم کنار هم تا اتفاقهایی را ثبت کنیم، در راستای همین گزینه بود. اگر قرار بر ثبتکردن بود که فیلم ما یک اثر گزارشی محض میشد و تمام! وقتی فیلم در جشن تصویر سال و خانه هنرمندان اکران شد، مخاطبان با صحنههایی مواجه میشدند که وقتی از سالن بیرون آمدند، همه میگفتند فکر نمیکردیم نگاهمان به ماجرای خونصلح اینقدر عوض شود، چون همیشه یک طرف قضیه را میدیدیم. خوبی مستند «خونصلح» این است که ما هم با خانواده قاتل همراهیم و هم با خانواده مقتول. هدف اصلی فیلم این بود لحظاتی را ثبت کنیم که بتواند تاثیری روی مخاطب بگذارد، یعنی اگر فردا خودم در این موقعیت قرار گرفتم، ممکن است چه تصمیمی بگیرم؟ مستند ما نسبت به دیگر مستندهای حاضر در جشن تصویر سال، بلندتر بود و فکر میکردم مخاطب اذیت شود و وسط فیلم از سالن بیرون برود. رفتم انتهای سالن ایستادم که واکنشها را ببینم. آنجا فکر میکردم تماشاگران سردشان است که مدام بینیشان را بالا میکشند! اما فیلم که تمام شد، با چشمهای اشکبار آمدند و گفتند با این فیلم خیلی اذیتمان کردی!
پس تاثیر احساسی خودش را گذاشته بود؟
بله، دوستانی که مرا میشناسند، همیشه میگویند «تو دو حالت را خیلی خوب در فیلمهایت هدایت میکنی؛ یکی فرمها را خوب درمیآوری و یکی هم احساسات را خوب قلقلک میدهی». خدا را شکر هم بهلحاظ فرم اجرایی در زمینه تدوین، موسیقی، فیلمبرداری و کارگردانی و هم احساسی توانسته تاثیرش را بر مخاطب بگذارد. پدرم فقط 10دقیقه اول فیلم را دید و دیگر نتوانست ادامه بدهد! حالش بد شد.
شدت تاثیرگذاری بر احساسات تماشاگر، عمد و انتخاب خودتان بود یا ناخواسته پیش آمد؟ چون اگر تماشاگر نتواند فیلم را دنبال بکند که عملا فیلم درست و کامل دیده نمیشود.
خب ممکن است تماشای آن صحنهها برای بعضیها سخت باشد. فکر کنید با خانوادهای روبهرو میشوید که عزیزش را از دست داده یا در فیلم صحنهای هست که خانواده مینشینند و مراسم بخشش و گذشتشان را هر روز میبینند! پدر مقتول از محل کار میآید خانه و مینشیند فیلم بخشش را میبیند؛ عین فیلم عروسی! حتی در این صحنهها، گروه تولید حالشان به قدری بد میشد که ما مجبور میشدیم به عوامل شربت و آبقند بدهیم که حالشان بهتر شود و کار را ادامه بدهیم! فیلمبردار کار از یک جایی به بعد گفت من میروم، خودت فیلم بگیر! نتوانست تحمل کند؛ بنابراین سبک کاری من اینطور نیست که بخواهم یک گزارش ثبت کنم. همیشه تلاشم این است که اگر گزارشی ثبت میکنم، یک چیزی پشت آن قضیه داشته باشم. تنها به ثبتکردن اکتفا نکنیم.
نگاه خودتان به مقوله بخشش چگونه است و آیا ساخت این فیلم، روی خودتان هم تاثیری داشت؟
ابتدا یک چیزی را بگویم، زمان اولیه فیلم 70دقیقه بود که درنهایت رسیدیم به 56 دقیقه. یک سری سکانسهایی داشتیم که خودمان میدیدیم، حالمان بد میشد. تلخی فیلم طوری بود که هر کسی خودش را در آن لحظه احساس میکرد. درمورد مقوله بخشش وقتی از بیرون نگاه میکنید، میگویید بخشش خیلی خوب است. اسلام و ادیان دیگر هم به آن اشاره و تاکید کرده یا همه آدمهایی که مروج خوبی در دنیا بودهاند یا خود ما معمولا به دیگران میگوییم «ببخش، گناه دارد». همیشه فکر میکردم بخشیدن خیلی راحت است ولی وقتی با آقای عربی میرفتیم به خانه خانوادههای مقتول، میدیدیم برای مادری که تکفرزندش را از دست داده خیلی سخت است ببخشد! خودم تصور میکردم اگر کسی به من سیلی بزند که یک امر ساده و معمولی است، شاید آن لحظه پرخاش کنم و طرف را بزنم اما وقتی یک عزیزی را از دست میدهید، اصلا نمیتوانید بهسادگی ببخشید. خیلی سخت است. گاهی آنهایی را که میبخشیدند میدیدم و تا ماهها درگیر بودم که اگر خدایینکرده چنین اتفاقی برای آدم بیفتد، خانواده ما چه تصمیمی باید بگیرد؟
تا الان سه فیلم با یک رویکرد و محتوا را تولید کردهاید؛ فیلم «بیپدر»، «خونصلح» و مجموعه «بخشش» که همچنان ادامه دارد. موضوع «بخشیدن» چقدر برای خودتان دغدغه است؟ آیا قرار است این ایده را در فیلمهای دیگرتان هم ادامه بدهید؟
دوستانی که تا حالا فیلمهای من را دیده و قصهها و فیلمنامههایم را خواندهاند، میگویند «آدمهای قصهها و فیلمهای تو دنبال حقگیریاند؛ حقگیری برای کسی یا برای خودشان». من با موضوع بخشش درگیر شدم اما این موضوع به قدری دراماتیک است که هر طور به آن نگاه کنید میتوانید کلی داستان از دلش دربیاورید. اینکه بخواهم بهعنوان یک فیلمساز فقط در این عرصه کار کنم، نه، خودم دوست ندارم. دو فیلمنامه بعدیام اصلا ربطی به بخشش ندارند. البته موضوع حقگیری و در زیرمتنشان مساله بخشش وجود دارد. شخصیتها به یک جایی میرسند که آیا ببخشم یا نبخشم؟ اینجا بخشش دیگر در حد قتل نیست. در یکی از فیلمنامهها مساله، خیانت است و طرف میگوید تو یک عمر به من خیانت کردی و من باید الان تصمیم بگیرم تو را ببخشم یا نه.
با توجه به اینکه شما هم ساخت فیلم مستند را تجربه کردهاید و هم داستانی، ترجیح میدهید در کدام دسته به فعالیت فیلمسازیتان ادامه بدهید؟
ترجیحم این است که در فضای داستانی پیش بروم، چون فیلمهای داستانی دست آدم را باز میگذارند اما مستندسازی خیلی صبر و حوصله میخواهد. گرچه در مستند، تجربههای شیرینی دارید، یعنی لحظههایی را میبینید که تا آن موقع ندیدهاید ولی در سینمای داستانی میتوانید کمی آرتیستبودنتان را به نمایش بگذارید. مثلا دلتان میخواهد قصه را این مدلی روایت کنید اما در مستند خیلی وقتها مدیون سوژهاید که شما را چطور پیش میبرد. نمیخواهم کلا مستند را ترک کنم ولی ترجیح میدهم کمتر کار مستند کنم.
در «خونصلح» هم با وجودی که مستند است اما خردهداستانهایی در فیلم دیده میشود. قصه همان آدمهایی که عزیزی را از دست داده و حالا در دوراهی بخشش یا تقاص قرار گرفتهاند. به این موضوع فکر کرده بودید؟
نه، به آن شکل که برویم و هرچه پیش آمد بگیریم ولی از قبل به هر موقعیتی فکر کرده بودم، چون ما که نمیدانستیم با چه کسی قرار است روبهرو شویم.
یعنی به موقعیتها نگاه قصهگونه داشتید؟
بله، با توجه به اتفاقهایی که در روند دیدار آقای عربی با چند نفر افتاده بود، گفتیم «آقای عربی، در موقعیتهای مختلف چه اتفاقهایی افتاده؟ وقتی به خانه فلان شخص میرفتید که رضایت بگیرید، چه اتفاقی میافتاد؟». میگفت به ما تیراندازی میکردند یا یکبار چاقو زیر گلوی من گذاشتند! به ما فحش میدادند یا تهدیدمان میکردند. درست است که یک نفر قصه اصلی را پیش میبرد اما قصه فیلم تنها متعلق به آقای عربی نیست. ما در مستند «خونصلح» با همسرشان هم صحبت میکنیم و ایشان از زجرهایی میگوید که در آن خانه میکشد. با اینکه آنها کار خیر میکنند ولی الان زانوهای همسر آقای عربی آسیب دیده، چون روزانه نزدیک به 500 نفر مهمان به خانهشان رفتوآمد میکنند. آقای عربی دفتر کار ندارد. خب یک زن تنها باید از همه آنها پذیرایی کند. در همان خردهقصههایی که داشتیم، نگاه کردم که کدام را میتوان به سرانجام رساند. کمی سخت بود، چون اگر میخواستیم بازسازی بکنیم، خیلی راحت بود. چند مورد از همان موقعیتهایی که داشتیم، خداراشکر به سرانجام رسید. به نظرم نگاه قصهگونه تنها ابزاری است که یک فیلمساز برای جذب مخاطب دارد.
جهت اطلاع سریع از آخرین اخبار مستند، به رسانه های اجتماعی خانه مستند بپیوندید: