نوشتاری پیرامون «با صبر زندگی»: نمایش تضاد احساسات در چهره مقاومت مردم سوریه
نوشتاری پیرامون «با صبر زندگی»: نمایش تضاد احساسات در چهره مقاومت مردم سوریه
شعری کودکانه در بستر آتش و بقایای باقی مانده از یک انفجار با موسیقی پسزمینه خبرهای خوبی به مخاطب نمیدهد؛ از ابتدای مستند انگار باید منتظر جزئیات یک فاجعه باشی که با توجه به پیشینه شناختی از فاجعه فوعه و کفریا میتواند موضوع را پیشبینی کند؛ اما تعلیق از همینجا شروع می شود.
تعلیق در ژانر سینمایی یعنی هیجان، یعنی مهارت، یعنی ابزار سینمایی که مخاطب را در استرسی فیلمگونه نگه میدارد که در کل مدت تعلیق، اضطراب حادثهای سینمایی را دارد اما سرانجام میداند که فیلم تمام شده و بعد از تیتراژ به غذاخوری کنار سینما میرود.
وقتی از تعلیق در ژانر مستند حرف میزنیم دیگر خبری از هیجان سینمایی نیست تنها درد است، واقعیتی دردآور که در تخیل، انتظار دروغ بودنش را میکشی و در مستند فوعه و کفریا همیشه منتظر همین دروغ می مانی ولی واقعیتی تلخ انتظارت را میکشد. لحظههایی تصویری که نمیتوانی باورش کنی.
پیش از پرداخت به ماهیت تأثیرگذاری در مستند، مخاطب نیاز به پیشنه تاریخی و ذهنی از وقوع دلایل یک اتفاق دارد. فوعه و کفریا دو شهرکی که دو سال بدون هیچ ارتباطی با شهرهای دیگر، مقاومت میکند، شهری در 35 کیلومتری جنوب غربی حلب و 10 کیلومتری شمال ادلب که کاملا در محاصره تروریست هاست. 30 هزار نفر ساکنی که طی این دوسال به 15 هزار رسیدند و طعم دریافت 85 هزار گلوله خمپاره در این دو سال را چشیدهاند، گلولههایی که 2000 شهید غیر نظامی بر جای گذاشت. با تمام این تفاسیر، تروریست ها امکان دستیابی به این دو شهرک را پیدا نکردند و به سمت حفر تونل رفتند، تونل هایی به داخل شهرک برای انجام عملیات انتحاری!
وقتی صحبت از مقاومت به میان می آید تصورات مختلفی از فضای شهری در ذهن مخاطب شکل میگیرد، از مفهوم مقاومت و زندگی در فضای مقاومت، اما مستند «با صبر زندگی» از درون فوعه و کفریا روایت میکند از قحطی مطلق بدون آب، گاز و برق.
وقتی تنها وسیله گرمایشی هیزم باشد و غذای کودکان ریشه گیاهان؛ آن وقت کمی با مفهوم محاصره و مقاومت آشنا میشوی. اما از طرف دیگر دو شهر «مضایا» و «زبدانی» که محل زندگی تروریست هاست در محاصره نیروهای مقاومت قرار گرفته است. مذاکراتی شکل میگیرد و قرار می شود خانوادههای دو شهر فوعه و کفریا با مضایا و زبدانی مبادله شوند که جزئیات این آزادسازی به طور کامل در مستند توضیح داده و ماراتن انتظار از این جای مستند آغاز میشود.
ساعت 8 صبح روز اول مبادله، تشریح تصویریِ حال و روز منتظران در محله «راموسه» واقع در جنوب غرب حلب. شخصیت های مستند روایت میشوند، منتظرانی که حتی میشد از پیشینه حضورشان در محل آزادسازی روایت کرد تا به لحظه وصال ختم شود، ابوعلی راننده گروه فیلمبرداری منتظر پدر و مادر است … از اینجا انتظار، ترجیعبند مستند میشود. انگار قرار نیست دوربین روی سهپایه برود لحظه به لحظه این انتظار قدرت روایت دارد، هر کلوزآپی که از افراد گرفته میشود میتواند روایتگر داستانی مستقل از انتظار و مقاومت باشد. نریشن هایی که این انتظار را روایت میکند چاشنی پردازش ادبی به موضوع انتظار را به خود میگیرد تا مقدمات روایت اصلی را فراهم کند.
ساعت 10 شب روز دوم، تماس های منتظران و عبور اتوبوس های تروریست ها از جلوی دوربین مقاومت فضای مستند را ملتهبتر میکند و سرانجام ساعت 11 روز سوم به ابوعلی خبر میرسد که انفجاری در نزدیکی اتوبوس ها اتفاق افتاده است و بر التهاب این تعلیق میافزاید.
اینجاست که مخاطب با خود فکر میکند کاش تماشاگرِ یک فیلم سینمایی بود و آن چیزی که انتظارش را میکشد کیلومترها با واقعیت فاصله داشت. اینجا هیچ بازیگر حرفهای نمایش انتظار و اضطراب را نمیتوانست روایت کند. مستند از تصاویر ضبط شده توسط تروریست ها استفاده میکند و مردمی که برای استراحت از اتوبوس ها پیاده میشوند را نشان میدهد، هر لحظه انتظار یک انفجار را داری و چهرههای بیاطلاع خانواده نیروهای مقاومت را میبینی. تقسیم خوراکی بین کودکانی که بعد از دو سال رنگ و لعاب چیپس و پفک را میبینند و خودروی بمبگذاری شده به محل تجمعشان نزدیک میشود.
از اینجای مستند را دیگر هر کسی نمیتواند ببیند، خبرنگاران هم دست از تصویرگری میکشند و کمک میکنند. سردرگمی، استیصال، تنهایی و هر صفت دیگری در این مفهوم که به ذهن می آید توصیف گر این صحنههاست. کشته شدن 120 نفر که 80 نفرشان کودک هستند و زخمی شدن 400 نفر تلخکامی ناتمام این مستند است. به جای قطار اتوبوسها، قطار آمبولانسها از دریچه دوربین به نمایش در می آید.
ساعت 9 و نیم شب روز سوم، اتوبوس ها میرسند و وصال و حزن، ترادف معنایی پیدا میکنند. تمام تضادهای ادبی را میتوان در این صحنهها دید. اتوبوس هایی جنگزده، بدون شیشه و با صندلی های خالی کودکان اما همچنان صحبت ها رنگ و بوی مقاومت میدهد و راویان عینی خود از محاصره میگویند. ابوعلی و همرزمش ابوزهرا اما هنوز منتظرند.
صحنههای ناراحتکننده از شنیدن خبر شهادت فرزندان ابوزهرا اوج این حزن بعد از انتظار است. لحظه به لحظه روایت مستند بیان تضاد صفات ادبی است نمایش احساسات متضاد در چهره مقاومت و پایداری با تمام وجود… .
منبع: خبرگزاری فارس
برای اطلاع و استفاده از سایر مطالب ما، به کانال تلگرام خانه مستند بپیوندید: