ماجرایی مشابه بمباران هیروشیما و ناکازاکی! / یادداشتی بر مستند «زندگی در آرشیو»
ماجرایی مشابه بمباران هیروشیما و ناکازاکی! / یادداشتی بر مستند «زندگی در آرشیو»
مستند زندگی در آرشیو به کارگردانی برهان احمدی، مستندی 43 دقیقه ای با موضوع قربانیان شیمیایی جنگ ایران و عراق است.
محوریت فیلم بر مسأله مفقودین جنگ تحمیلی هشت ساله است، نوزادانی که در حین روزهای پر هرج و مرج جنگ به دنیا آمده اند و به دلایل گوناگون گم شده اند و ردی از آن ها در دسترس نیست. یکی از این نوزادان فرزند قادر مولان پور از قربانیان حمله شیمیایی صدام به منطقه سردشت است. مردی که دو تا از فرزندان خود را در این بمباران از دست می دهد و زن باردارش در وضعیت زایمان زودهنگام قرار می گیرد. طی اتفاقاتی به تبریز می رسند و کودک به دنیا می آید و سپس گم می شود. این فیلم روایت یافتن این دختر است. دختری به نام ژیان.
مسئولیت این کار با خانم چیمن است. خانم چیمن خود از جانبازان شیمیایی فاجعه انسانی سردشت است که از جانبازی 70 درصدی رنج می برد و خود مادر دو کودک است. خانم چیمن با آقای مولان پور در کشور هلند آشنا می شوند، طی دادخواهی ای که برای محکوم کردن این فاجعه به دادگاه لاهه برده بودند. دادگاهی که تنها یک بار تشکیل شد و در نهایت با محکومیت شرکت های سازنده سلاح پایان یافت. غربت و تنهایی آن ها در تصاویر آرشیوی فیلم به خوبی پیداست. فراموش شدگان جنگ که صدایی ندارند، نفسی ندارند برای احقاق حق خویش و در نهایت نیز حقی احقاق نمی شود.
ساعت چهار بعدازظهر هفتم تیر سال 1366، تاریخ در منطقه سردشت تغییر کرد. آسمان با پرواز 6 فروند هواپیمای عراقی سیاه شد و 4 نقطه از شهر سردشت و همچنین روستاهای اطراف آن در معرض بمباران شیمیایی عراق قرار گرفتند. به قول خانم چیمن، سرزمین من تبدیل به آزمایشگاه مواد شیمیایی شد.
آنچه از پی این بمباران آمد فاجعه بود. مرگ شمار زیادی انسان بیگناه، جراحت های شدید، قطع عضوهای به شدت دردناک، ترکش هایی که هنوز آغشته به سم شیمیایی در درون بدن این عزیزان است، بیماری های روحی و اعصاب، مسأله ناباروری بخشی از زنان، به دنیا آوردن کودکان ناقص و فلج و شیوع گسترده بیماری های تنفسی و انواع سرطان و بدترین نوع آن، سرطان خون. روایت کودکان زیر یک سالی که شیمیایی شده اند و تصاویر از دردی که ما فقط می بینیم و آن ها با گوشت و پوست و استخوان خود، آن را لمس می کنند.
این مردم با مسائل پزشکی گوناگونی مواجه هستند. در برخی از خانواده ها تعداد جانبازان بیش از نیمی از جمعیت خانواده است. درمان، یک امر هزینه بر است. در مورد جانبازان شیمیایی، روند درمان تا آخر عمر است، موضوع امروز و فردا نیست. هزینه های پزشکی سرسام آور است و خیلی از این عزیزان توان پرداخت این هزینه ها را ندارند حتی با فروختن تمام زندگی و دارو ندار خویش. این افراد زیر پوشش هیچ سازمان حمایتی نیستند و هیچ سازمان حمایتی و درمانی برای آن ها وجود ندارد. گویی آن ها هیچ صدایی ندارند، و ماییم که از یاد برده ایم و جهانی که از یاد برده است.
خانم چیمن با پیگیری های متعدد و مداوم در نهایت به جست وجو و پرسش تک به تک از بیمارستان ها و زایشگاه های شهر تبریز می رسد. جایی که بیمارستان به بیمارستان و آرشیو به آرشیو می گردد و چیزی نمی یابد. سیستمی وجود ندارد. بی نظمی حاکم است و عدم پاسخگویی. در نهایت در یکی از زایشگاه ها ردی از ژیان پیدا می شود. اما در نهایت می فهمیم که ژیان گم شده باقی می ماند. روایت ها مختلف است. برخی می گویند کودک از بیمارستان دزدیده شده، برخی می گویند به دلیل فقر مالی خانواده فروخته شده است.
مهم نیست که روایت درست کدام است. فیلم زندگی در آرشیو به ما نشان می دهد که مشکل اینجاست که ما حقیقت را نمی دانیم. حقیقت سرنوشت این کودکان گم شده را. ابزار این دانستن را نداریم. ما تنها فراموش کرده ایم.
جایی از فیلم، خانم چیمن فاجعه سردشت را با بمباران اتمی هیروشیما در جنگ جهانی دوم مقایسه می کند. هیروشیما و ناگازاکی دیگر بار ساخته شدند اما سردشت رها و فراموش شد، و بخش مهمی از این امر به این دلیل بود که مسأله سردشت بازتاب بین المللی پیدا نکرد،پس فراموش شد.
آنچه در ساعت چهار بعد از ظهر هفتم تیر سال 1366 در شهر سردشت و اطرافش اتفاق افتاد هنوز تمام نشده است. زخمی است بر پیکر این سرزمین. به یاد بیاوریم!
به قلم مریم بهزادپور، کارشناس علوم اجتماعی
جهت اطلاع سریع از آخرین اخبار مستند، به رسانه های اجتماعی خانه مستند بپیوندید: