من ۲ بار این مستند رو دیدم
شما الان توی ۴ بند از نقدتون درباره این فیلم طوری نوشتین که من حوصله کامل خواندن متن شما رو تا انتها نداشتم، ولی این فیلم رو ۲ بار کامل که بیش از ۱۰۰ دقیقه بود دیدم
همین بنظرم نشون میده که قطعا فرمانی که فیلمساز رفته از فرمانی که شما میگین انتخاب بهتری بوده
یک سلبریتی دوست داشتنی خاص پسند/ یادداشتی بر مستند «سمفونی حمید»
یک سلبریتی دوست داشتنی خاص پسند/ یادداشتی بر مستند «سمفونی حمید»
«سمفونی حمید» اثر جعفر صادقی، مستندی 102 دقیقهای درباره زندگی حمید علیدوستی، فوتبالیست و مربی فوتبال ایران است.
حمید علیدوستی، دوستداشتنی است، هم برای آن نسلی که جنگندگیاش را توی زمین دیده، هم برای آن نسلی که متانت و مسئولیتپذیریاش را کنار زمین دیده، اما برای نسل جدید، قصه فرق میکند. نسل جدید، نیازمند پرسش است تا برای کنکاش تاریخ، جویای روایت باشد.
مستند، زیر و بم زندگی حرفهای این فوتبالیست سابق را به تصویر میکشد اما در طرح سؤال راهگشا ناکام میماند. سؤال راهگشا این نیست که این فوتبالیست تیم هما به ابراز وجود در کلیشههای مسلط، تن در میدهد یا نه؟ سؤال راهگشا این است که چرا تن در نمیدهد؟
حمید علیدوستی، به کودک استقلالی طرفدارش گوشزد میکند که فقط به پرسپولیس گل نزده، استقلال هم حریفش بوده و با این جواب، کلیشه یا تعصب نظم مسلط حاکم بر ذهنیت دوگانه کودک استقلالی را با شک مواجه میکند و موفق میشود. اما مستند چقدر در ایجاد این شک برای نسل جدید موفق است؟
مستند در ابتدا، خود به دام کلیشه مسدود کننده تجربه و آگاهی یا همان دوگانه نامرتبط مخاطب عام و خاص میفتد. جامعه مصرفی، مخاطب خاص را کسی میداند که برای فهم عمیق مسائل دشوار، مسلح به سواد است. جامعه مصرفی، نخبه یا الیت را با دستاورد سواد و دانشش طبقهبندی میکند، چرا که ذهنیت کالایی را در حوزه اندیشه هم تکرار میکند. در این الگوی ذهنی، اندیشه، کالایی است که باید به چنگش آورد تا با آن تجربه خلأهای ارتباطی و فقدانهای دردناک زندگی را به تعویق انداخت.
جامعه مصرفی، فلسفه را هم میخواهد مصرف کند و به پایان برد. برای همین به نمایش یا شوآف اطلاعات منتهی میشود. جوانی که به واسطه ذهنیت مصرفی از برقراری سادهترین روابط انسانی ناتوان شده، میخواهد درد فقدان یا خلأ ارتباطیاش را با فهم و طبقهبندی نظری کنترل کند تا اضطراب بیرون جهیدن از بت وارههای ذهنی و دشواری تغییر، در ارتباط با دیگری را تجربه نکند. دوگانه مخاطب خاص و عام در چنین بستری شکل میگیرد، حال آنکه کودکان یا بزرگسالانی که مصرف، تمام احساسات انسانیشان را هنوز کرخت نکرده از هر فرهنگ و نژاد و مذهب و میزان درآمد و سطح سوادی میتوانند در صورت تجربه خلأها و فقدانهای ارتباطی با رمانها، موسیقیها و فیلمهای انسانی و نه مصرفی، ارتباط برقرار کنند و درد مشترک را بیابند.
انسان مصرفی، جهان را منبع بیپایان کامیابی میشمارد که باید به چنگش آورد و به پایانش برد اما انسان در پی ارتباط میداند جهان، سراسر رنج است و با این رنج باید ارتباط گرفت و بیتوقع، تابش آورد.
مستند، به خوبی موفق میشود نشانمان دهد که علیدوستی از دسته دوم است. جنگنده است اما زمخت و بیعاطفه نیست، اما نمیگوید چرا.
چرا علیدوستی به موسیقی علاقهمند شده؟ اولین بار، کی باخ جذبش کرده؟ فوتبالیستی که مخابرات خوانده با برگمان چه نسبت ارتباطی برقرار کرده که برق هم قطع شود، میداند دنبال فیلم محبوبش، کدام قسمت فیلمخانهاش بگردد؟ مستند پاسخی ندارد و نسل جدید گیر افتاده در فرهنگ مصرفی را به هوس سلبریتی متفاوت و ناب بودن در دوگانه خاص/عام، محدود نگه میدارد.
به قلم مریم امیری، کارشناس علوم اجتماعی
جهت اطلاع سریع از آخرین اخبار مستند، به رسانه های اجتماعی خانه مستند بپیوندید:
ثریا شریف زاده
برعکس نظر نگارنده این متن، این مستند که من بصورت انلاین در جشنواره سینماحقیقت دیدم بدرستی سوال مطرح می کند و به درستی پاسخ می دهد، قطعا یک فیلم نمی تواند حتی در زمان ۱۰۰۰۰ ساعت به تمامی سوالات مخاطب پاسخ بدهد
شعله ور شدن علاقه به موسیقی و فیلم بصورت ناگهانی نیست که مستند بخواد به اینگونه سوالات بپردازه و پاسخ بده و از اینگونه بهانه ها برای کوبیدن این فیلم یا هرفیلمی استفاده کنیم
تسلط بر نکات اولیه سینما کمترین انتظاری است که من از نگارنده یک نقد دارم، چندین نقد در این وبسایت خوندم و بعد از خوندن این نقد دیگه نتونستم عبور کنم، بنظرم تجدید نظری بشه در مورد نویسنده هاتون بد نیست