تماشای زندگی با عینک مهاجران افغان/ یادداشتی بر مستند «خلیفه قاسم»

تماشای زندگی با عینک مهاجران افغان/ یادداشتی بر مستند «خلیفه قاسم»

تماشای زندگی با عینک مهاجران افغان/ یادداشتی بر مستند «خلیفه قاسم»
۲۴ آذر ۱۴۰۰

مستند «خلیفه قاسم» تلاش می‌کند در مدت حدود ۳۰ دقیقه، روایتگر زندگی قاسم، مهاجر افغان باشد. داستان مستند، حول محور تلاش‌های او برای به ثبت رساندن و حمایت شدن دستگاه تراشکاری اش که ۱۵ سال پیش اختراع کرده، پیش می رود. در خلال روایت اصلی، مخاطب شاهد پستی بلندی های زندگی یک تبعه افغانستانی است که به مشکلات مهاجرت و هویت پذیرفته نشده اش گره می خورد.

او پس از مشاهده سختی های برشکاری به روش هوا برش به فکر ساخت دستگاهی به صرفه تر که آسیب کمتری به تراشکاران بزند می‌افتد. پس از یک سال آزمون و خطا با هزینه ی شخصی، دستگاهی می سازد که نتیجه ی رضایت بخشی دارد. اما نیازمند حمایت بیشتر برای معرفی و اشتغال زایی است. برنامه ی تلویزیونی میدان شاید بتواند بستری برای رشد و توسعه باشد اما هنگام ثبت نام در سایت برنامه با مشکلی روبه رو می‌شود که سالیان سال بر سر راهش بوده است، نداشتن کد ملی. در واقع مشکل عدم حمایت از ایده های نو با معضلات مهاجر بودن، سدی بزرگ بر سر راه او ایجاد کرده است. در این میان او و خانواده‌اش نگرانی دیگری نیز دارند؛ طالبان در افغانستان پیش روی می‌کند و آنها از حال اقوام خود بی خبر هستند.

قاسم بی سواد است اما با انگیزه و پشتکار توانسته است برای همکارانش گشایشی ایجاد کند و در حرفه اش قدمی رو به جلو بردارد. تماشای فکر، ایده و تلاش های او این سوال را ایجاد می‌کند، چرا باید کسی که حدود ۳۰ سال در ایران زندگی کرده است به علت تبعه خارجی بودنش نتواند دستگاهی را که به صنعت کمک خواهد کرد رونق بدهد؟

دیده شدن این مشکلات از نگاه یک مهاجر، حس همدلی مخاطب را برمی‌انگیزد و می‌تواند بیننده را تشویق کند که با آنها احساس نزدیکی بیشتری بکند و در صحنه‌هایی کاملاً بتواند دغدغه های مشترک مانند مشکلات معیشت، عدم توجه به نخبه ها، رونق کم صنعت، جنگ در منطقه و … را حس کند و مهاجران افغانستانی را افرادی فراتر از شهروند درجه دو ببیند.

از طرفی مطرح شدن معضلات، فقط از نگاه شخصیت اصلی، کاملا احساس قربانی بودن او را منتقل می کند و تلاش هایش را کافی جلوه می‌دهد. باید توجه داشت که مسائل و مشکلات مهاجران در کشورهای میزبان کاملاً دو سویه است. مستند به آن سوی مشکلات ‌که دولت و مردم ایران هستند نمی پردازد. ناراحتی های قاسم را روایت می‌کند اما از مشکلات به وجود آمده به علت حضور مهاجران در ایران به ویژه مهاجران بدون کد اتباع و علت این گره ها چشم پوشی می‌کند. به همین خاطر هر چه روایت جلوتر می‌رود بعد از ایجاد حس همدلی، سوال چه می‌توان کرد و راه چاره چیست در ذهن مخاطب پررنگ‌تر می‌شود.

بزرگ ترین قدم سازنده ی مستند، تشویق مخاطب به دیدنِ زندگی با عینک شهروندان افغانستانی است. علی رغم اشتراکات تاریخی، فرهنگی، زبانی و جغرافیایی با آنها و همزیستی چندین ساله در کنارشان همیشه شکافی بزرگ میان مردم ایران و مهاجران افغانستانی وجود داشته است. ساخته شدن آثاری مانند «خلیفه قاسم» شاید بتواند اندکی از این شکاف کم بکند.

به قلم زهرا شفیع فر، کارشناس تاریخ تمدن اسلامی و علوم اجتماعی

جهت اطلاع سریع از آخرین اخبار مستند، به رسانه های اجتماعی خانه مستند بپیوندید: