روایتی از یک پیرمرد هنرمند دوست داشتنی/ یادداشتی بر مستند «روزهای بی خبری»

روایتی از یک پیرمرد هنرمند دوست داشتنی/ یادداشتی بر مستند «روزهای بی خبری»

روایتی از یک پیرمرد هنرمند دوست داشتنی/ یادداشتی بر مستند «روزهای بی خبری»
۰۶ بهمن ۱۳۹۹

رضا معتمدی عکاس و منتقد هنری در یادداشتی به مستند «روزهای بی خبری» که در جشنواره فیلم کوتاه تهران حضور داشت، پرداخته است.

به گزارش سایت خانه مستند و به نقل از خبرگزاری صبا، رضا معتمدی عکاس و منتقد هنری (فیلم و عکس) در یادداشتی به مستند «روزهای بی خبری» به کارگردانی ابوالفضل تاجیک که در سی و هفتمین جشنواره فیلم کوتاه تهران حضور داشت، پرداخته است.

در خلاصه مستند «روزهای بی خبری» به کارگردانی ابوالفضل تاجیک آمده است: «کارگردان به سراغ پیر مردی می‌رود که به یکی از قدیمی ترین هنرهای نمد مالی و کلاه بافی می پردازد. او یکی از آخرین بازمانده های این هنر از خطه خراسان است.»

متن یادداشت به شرح زیر است:

مستند روزهای بی خبری بیش از هر چیز، مخاطب را درگیر سه موضوع می کند: هنر نمد مالی هنر فراموش شدنی، تنهایی علی محمد نمد مال و دیالوگ های ماندگارعلی محمد.

شروع فیلم در تاریکی با صدای اذان صبح و زمزمه های علی محمد نمد مال با خدای خود است و سپس با روشنایی روز و نمایی کلی از ویرانی خانه علی محمد، داستان اوج می گیرد؛ گویا کارگردان فیلم از ابتدا با شخصیت درونی علی محمد تنها و درد کشیده از ناملایمات روزگار برای مخاطب پرده برداشته است.

در سکانس بعدی دیگر نه تنها سفره غذا بلکه سفره دل را هم علی محمد نمد مال باز می کند، پیرمرد کهن سالی که یک عمر مانند یک دژ محکم، این هنر دیرینه را با جان و دل حفظ کرده؛ هنری که می گوید سینه به سینه از مرحوم پدرم به ارث بردم، هنری که تاریخ دیرینه ای دارد و رو به فراموشی رفته و با جرات می توان گفت شاید همین تصاویر و مستندهای هنرمندان باشد که برای فرزندان و نسل های آینده به ارث بماند.

هر پلان این فیلم و هر سکانس، حکایتی پر محتوا را برای مخاطب به یاد می سپارد.

کارگردان فیلم، نه تنها ذهن و چشم مخاطب را مجذوب هنر نمدمالی کرده بلکه دیالوگ های زیبای علی محمد هم در فیلم جای خود را باز کرده است. مستندی پر ماجرا که هم دستان هنر نمد مالی را معرفی می کند و هم زبان محمد علی، حکایت سرایی می کند، حکایتی زیبا که در آن، یک عمر علی محمد کلاه ساخت ولی کلاه سر کسی نگذاشت!

به جرات می توان گفت که با توجه به محتوا و لایه های درونی در این زمان ۱۹دقیقه ای مستند، هیچ پلان و سکانسی بدون دلیل به فیلم اضافه نشده است.

از ویژگی های فیلم که بیش از هر چیز مخاطب را درگیر خود می کند یک تیر و دونشان کارگردان است که با زیرکی و هوشمندانه با تصاویر خوب و دیالوگ های زیبایی که علی محمد می گوید هنری که به باد فراموشی رفته را به نمایش می گذارد و جان مطلب این است که علی محمد به خاطر تنهایی و ناتوانی جسمی، خود را محکوم به مرگ خود خواسته می‌کند. شاید انتخاب نام فیلم «روزهای بی خبری» توسط کارگردان، اشاره ای باشد به فراموشی این هنر دیرینه و تنهایی علی محمد به نسل های بعد از ما که قطعا به دور از انتظار نیست.

هر چه به پایان فیلم می رسیم زلالی و پاکی علی محمد و هدف کارگردان از دریچه تصویر و صدای علی محمد برای مخاطب، جان مطلب را ادا می کند.

علی محمد هیچ زمان در این مستند نسنجیده و بی پروا سخن نگفت و تمام گفته هایش گوشه ای از حقایق زندگی اش بود. در سکانسی زیبا و ماندگار این چنین می گوید که تصمیم گرفتم دوباره بعد از مرگ همسرم ازدواج کنم به خاطر اینکه محکوم به دادگاه الهی نشوم؛ علی محمد چه زیبا با این کهولت سن و ناتوانی جسمی و روحی ادای دین شریعت می کند.

یکی از سکانس های ماندگار از نظر تصویر، زمانی است که علی محمد دستگاه پشم زنی خود را مانند دوتار کوک می کند، انگار که در زمان کار، آهنگ عشق خود را که همان نمد مالیست می نوازد، قصه ی تلخ روزگار که در فیلم بیننده را مجذوب خود می کند.

در سکانس های پایانی فیلم انگار علی محمد لباس عافیت می پوشد و توشه پاک آخرت را بر می دارد و داخل کیسه گذاشته خانه را ترک و حرکت می کند و دیگری هیچ دری به رویش باز نمی شود انگار که خود در ماجرای فیلم همانطور که خواسته بود از این دنیای فانی سفر کرد. کارگردان هم با توجه به مفهوم فیلم و در راستای حقایق مستند،با شروع روشنایی در ابتدای فیلم و با به تاریکی رفتن پایان قصه را این چنین زیبا تمام کرد.

جهت اطلاع سریع از آخرین اخبار مستند، به رسانه های اجتماعی خانه مستند بپیوندید: