در حاشیه جنگ/ مستندی که طی 5 ساعت ساخته شد
در حاشیه جنگ/ مستندی که طی 5 ساعت ساخته شد
«تجارتخانه بوشی»، فیلمی مستند به کارگردانی محمدهادی نعمتاللهی و روایت رجب بوشی است. رجب بوشی یک تاجر ساکن شهر حلب است که با شروع جنگ، کارخانهاش را از دست میدهد اما چون مسوولیت اداره یک آسایشگاه را بر عهده دارد، مجبور میشود بماند. او خانوادهاش را هم با خود میآورد و در مجاورت آسایشگاه مستقر میکند. یک روز بعد از آزادی حلب، تروریستها خانه ابورجب را با موشک هدف قرار میدهند و خانواده او به شهادت میرسند تا عملا قربانی معلولان و سالمندان آسایشگاه شده باشند.
«تجارتخانه بوشی» به تهیهکنندگی مهدی مطهر، محصول سازمان هنری-رسانهای اوج و تولیدشده در خانه مستند است.
با نعمتاللهی درخصوص داستان، نحوه ساخت و ویژگیهای این مستند گفتوگو کردیم که متن کامل آن پیشروی شماست.
چطور برای ساخت فیلم به سوریه سفر کردید؟
سفری به سوریه داشتیم؛ ایده سفر این بود که بتوانیم کاری به عنوان تاریخ شفاهی یا ثبت وقایع عملیاتها و… از منطقه به انجام برسانیم؛ بهانه سفر ما درخواستی بود که حاج قاسم سلیمانی برای ثبت تاریخ شفاهی و ثبت و ضبط اتفاقات میدانی داشتند؛ درواقع حاج قاسم به این نتیجه رسیده بود که این عملیاتها دارای اتفاقات و دستاوردهایی است که خوب است به ثبت و ضبط برسند. ما اولین گروهی بودیم که برای این کار به سوریه اعزام شدیم.
کلید آشنایی با «تجارتخانه بوشی» چطور زده شد؟
زمانی که به منطقه رسیدیم، کمی شرایط ناامن شد؛ ما در روزهایی آنجا بودیم که شهادت شهید محسن حججی در همان لوکیشن به وقوع پیوست؛ به همین علت مجبور به بازگشت شدیم و به شهر حلب رفتیم تا برای چند روز در آنجا ساکن شویم. در شهر حلب به همراه یک راننده تاکسی که با او آشنا و رفیق شدیم، در شهر شروع به چرخیدن کردیم. در همین گشت شهری به او گفتیم اگر فرد، قصه و اتفاقی را سراغ داری که برای ما جذاب باشد، ما علاقهمندیم که به دیدن آن برویم و اگر آدمی باشد، مایلیم که او را ببینیم و قصه او را بشنویم؛ این راننده تاکسی یک روز پیش از ظهر، ما را به خوردن صبحانه در آسایشگاه «بوشی» دعوت کرد. ساعت 10 صبح به آنجا رسیدیم؛ آنها مشغول خوردن صبحانه بودند و زمانی که متوجه شدند ما ایرانی هستیم بسیار استقبال کردند و ما را به خوردن صبحانه دعوت کردند. موقعیت آنجا برای ما بسیار عجیب و درعین حال جذاب بود که یک آسایشگاه در حلب تا این اندازه دارای سوژه و تصویر نادیده و ناگفته در حاشیه جنگ است. زمانی که با آنها صحبت کردیم، متوجه شدیم چه درام خوبی وجود دارد. در تمام ایامی که شهر حلب در دست تروریستها بوده و اشغال شده، این آسایشگاه وجود داشته است و خانهای در جوار آن که مخروب شده هم هست و احتمالا دارای قصهای خواهد بود. عمو رجب مدیر آسایشگاه بود و به او گفتیم اجازه میدهی ما تصویربرداری کنیم، با تو مصاحبه داشته باشیم و یک مستند بسازیم که در جواب ما گفت: نه اجازه نمیدهم!
چطور او را مجاب کردید؟
در بخشی از مستند، عمورجب عنوان میکند که بعد از جنگ، به دلیل مشکلات اقتصادی، شرایط بسیار سختی دارند و تعداد خیرین کاهش یافته است؛ توان مردم برای کمک به آسایشگاه کمتر شده چراکه آسایشگاه عام المنفعه است، ولی خدا بزرگ است و به هرحال هر روز گذر کسی به اینجا میافتد و اتفاقی برای ما رخ میدهد و آن روز قسمت شده بود تا گذرم به آسایشگاه بیفتد. عمو رجب کمی فکر کرد و گفت: مقداری پول از شما میگیرم و اجازه میدهم با من مصاحبه کنید. آن پول را هم برای مصرف سوخت گرمایش آسایشگاه میخواهم. 200 دلار همراه خودم داشتم که به عمو رجب دادم و اجازه خواستم تا با او مصاحبه کنم.
با این حساب، شرایط بههیچوجه ایدهآل نبوده و شما با معضلات و سختیهای فراوانی روبهرو شدید.
شاید گفتن این موضوع کمی غیرحرفهای باشد اما از آنجا که به روایت من مرتبط میشود آن را مطرح میکنم. دوستانی که کار میکنند برای پوشاندن نواقص کار خود احتمالا میگویند در زمان کمی کار را ساختم و شرایط سختی داشتم اما من از این جهات نمیگویم بلکه قصد دارم شما قصه را بشنوید؛ ما فقط یک نصف روز فرصت داشتیم تا فیلمبرداری کنیم؛ عمو رجب گفت حتی یک ساعت و یک نصف روز دیگر هم به شما اجازه نمیدهم که فیلم بگیرید. این مستند را در پنج ساعت ساختم؛ اتفاقی باورنکردنی که شاید بسیاری بگویند دروغ است.
ویژگی بارز «تجارتخانه بوشی» چیست؟
«تجارتخانه بوشی» یک واقعیت سوری است، به طوری که اگر نریشن فارسی را حذف و نریشنی سوری را جایگزین آن کنیم، فیلم تغییر نخواهد داشت و کاملا برای یک شهروند سوری و حتی شهروند ساکن حلب قابل تطبیق است و آنها با فیلم ارتباط خواهند گرفت؛ این ویژگی کار است.
بنابراین «تجارتخانه بوشی» زوایای دیگری از جنگ را به تصویر کشیده است.
ما در این کار لایههایی از جنگ را بهواسطه عمو رجب و آسایشگاه توانستیم تعریف کنیم که کمتر از آن صحبت شده است. عمورجب خانواده خود را قربانی میکند تا در زمان جنگ بتواند از این تعداد معلول (حدود 30 نفر) پرستاری کند. خانهای که در جوار آسایشگاه و تخریب شده بود، خانه عمورجب بود که پنج، شش نفر از اعضای خانواده خود را یک روز بعد از این که حلب آزاد میشود از دست میدهد. یک روز بعد از آزادی حلب، تروریستها این خانه را مورد اصابت خمپاره قرار میدهند اما عمو رجب میماند؛ درواقع خانواده او قربانی میشوند تا ساکنان «تجارتخانه بوشی» به سلامت زندگی کنند؛ کسانی که در حالت عادی به دلیل کهولت سن، حضورشان ارزشی ندارد یا نگه داشتن آنها به دلیل معلولیتشان دردسر است.
صحبت پایانی خود را بفرمایید.
امیدوارم فیلم «تجارتخانه بوشی» بهانهای باشد تا ما باز هم بتوانیم یک سری کمک آماده کنیم و به آسایشگاه عمو رجب برسانیم. من بیشتر از این که به فکر توفیق و جایزه گرفتن فیلم باشم -البته امیدوارم این اتفاق برای فیلم رخ دهد- فکر میکنم «تجارتخانه بوشی» مانند خانه سالمندان خودمان یا کهریزک است و دلم میخواهد این فیلم به دست کسانی برسد که میتوانند به آن کمک کنند.
جهت اطلاع سریع از آخرین اخبار مستند، به رسانه های اجتماعی خانه مستند بپیوندید: