نرگس دختر نابینای مادرزاد، با مدرک تحصیلی دکترای ادبیات فارسی شاعر و کارمند رسمی شهرداری تهران است. پدر و برادر او هم نابینای مادزاد هستند. او به تازگی به مرکز خودگردانی منتقل شده که برای نابینایان تاسیس شده. از آنجایی که نرگس دغدغه رشد و پیشرفت کودکان نابینا را دارد تالش میکند که این مرکز فقط محلی برای آموزش بریل نباشد و کالسهای دیگری همچون زبان انگلیسی، موسیقی و جهتیابی هم در این مرکز دایر شود. او با پیگیری خود موفق میشود کالسها را در این مرکز دایر کند. او همچنان پیگیر جذب خّیر است اما کسی او را همراهی نمیکند. نرگس به تنهایی کاستیهای نبود خّیر را با کار بیشتر و هزینه خود جبران میکند. در حین پیگیریها، در محل کارش مشکالت اجتماعی به وجود میآید که او را دلسرد میکند اما همزمان فرصتی عاطفی امیدبخشی را تجربه میکند.

عوامل